معرفی کتاب دختری که ماه را نوشید کلی بارن هیل ویکی پدیا انتشارات فانوس دانش | فروشکده
جادوگر مهربانی اشتباهی به جای نور ستاره به یکی از نوزادانی که نگهداری میکند نور ماه میخوراند و این نوزاد دارای قدرت جادویی میشود. کتاب دختری که ماه را نوشید! نوشتهی کلی بارن هیل ویکی پدیا که یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز است به زندگی این دختر جادویی و عجیب میپردازد.
افتخارات کتاب دختری که ماه را نوشید:
– جزو لیست پرفروشترینهای نیویورک تایمز
– برندهی جایزهی نیوبری سال 2017
– بهترین کتاب نوجوان هفتهنامه سرگرمی در سال 2016
– بهترین کتاب سال 2016 کتابخانه عمومی نیویورک
– بهترین کتاب سال 2016 کتابخانه عمومی شیکاگو
– یکی از 20 کتاب برتر آمازون در سال 2016
– بهترین کتاب هفتهنامه پابلیشرز ویکلی در سال 2016
– رمان شگفتانگیز کلی بارن هیل. (New York Times Book Review)
– یک داستان فانتزی مسحورکننده. (Publishers Weekly)
– انتخابی مطمئن برای هر کسی که از داستانی حقیقتا خارقالعاده لذت میبرد. (Booklist)
درباره نویسنده کتاب:
او با نام کامل کلی ریگن بارنهیل (Kelly Regan Barnhill) نویسندهای آمریکایی است که در سال 1973 به دنیا آمد. او را بیشتر به خاطر آثار فانتزیای میشناسند که برای نوجوانان مینویسد و از میان سایر آثار او میتوان به مواردی مانند پسر زن جادوگر، داستان خیلی واقعی جک و … اشاره کرد.
در بخشی از کتاب دختری که ماه را نوشید میخوانیم:
وقتی لونا پنج سالش شد، جادویش هم پنجبرابر شده بود. ولی همهی جادو درونش باقی مانده بود و با پوست و گوشت و خونش آمیخته بود. توی تکتک سلولهایش بود. کاملاً ساکن، پر از آمادگی و بدون هیچ فشاری.
گلرک غرغرکنان گفت: «نمیشه اینجوری پیش بره. هر چقدر بیشتر جادو جمع کنه، ممکنه جادوی بیشتری فوران کنه.» برای بچه شکلک درآورد و او را به قهقهه انداخت. «به حرفم میرسی.» سعی کرد جدی به نظر برسد.
زان گفت: «تو که نمیدونی. شاید هیچ جادویی بیرون نیاد. شاید هیچی برامون سخت نشه.»
جدا از وظیفهی سختی که در قبال بچههای رهاشده داشت، از چیزهای سخت متنفر بود و چیزهایی که غمانگیز بودند و چیزهای چندشآور. اگر میتوانست، ترجیح میداد به آنها فکر نکند. کنار دختر مینشست و با هم حباب درست میکردند و با جادو هرکدامشان را به رنگی درمیآوردند. دختربچه دنبال حبابها میدوید، با دست میگرفتشان و روی غنچهی گلها، پروانهها و برگهای درختان میگذاشت. حتی گاهی داخل یک حباب میرفت و روی چمنها غلت میخورد.
زان گفت: «اینهمه زیبایی وجود داره. چطور میتونی به چیز دیگهای فکر کنی؟»….
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.